ادبیات کودک و نوجوان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودک» ثبت شده است

دندون شیری!

دندون شیری من، داره میفته امروز

مامان برام خریده، یه شلوار و یه بلوز

قدم بلندتر شده، از بچه ها نی نیا

داره می رسه قدم، به قد این درختا

می خوام برم مدرسه، می رم کلاس اول

می خوام که درس بخونم، باشم شاگرد اول

مامان می گه سارا جون، دندونت رو دست نزن

بذار خودش بیفته، این قد زبون بش نزن

دندون من لق شده، همش تکون می خوره

وقتی زبون می زنم، اینور و اون ور می ره

مامان میگه میفته، دندون شیریِ تو

به جای اون درمیاد، یه دونه دندون نو

دندون تازه ی تو، دیگه برات می مونه

جاش یکمی خالیه، تا بزنه جوونه

اگه زبون بزنی، دندونت کج درمیاد

شبیه خرگوش می شی، زشت می شی خیلی زیاد

مانتو و شلوار دارم، با مقنعه یی سفید

می گفت چقد ناز شدی، هرکسی من رو می دید

شروع می شه از فردا، مدرسه ها آخ جونم

من دیگه از این به بعد، می نویسم و می خونم


شعر از: فهیمه پورمحمد(قاصدک)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاصــــــدک شاعر

سکه هایی به نام محمد ص

کتاب کودک و نوجوان: سکه هایی به نام محمد (ص)

پدیدآورندگان: 
محمود پوروهاب و رضا مکتبی
نویسنده: 
محمود پوروهاب
تصویرگر: 
رضا مکتبی
ناشر: 
سال نشر: 
۱۳۸۹
گروه‌بندی سنی: 
۱۰ - ۱۲ سال

آسان ترین راه حل ها وقتی که کسی می خواهد شما را به کاری ناخواسته مجبور کند چیست؟ یک راه حل تسلیم شدن است یعنی هر کاری که از شما خواسته شود، انجام دهید.

راه حلّ دیگر این است که وارد جنگ شوید تا اجازه ندهید که شما را به کاری مجبور کنند که نمی خواهید آن کار را انجام بدهید. تسلیم شدن، شما را تبدیل به یک برده می کند و جنگیدن، هم خسارت هایی دارد و هم ممکن است پایان آن پیروزی نباشد. در این صورت، آیا می توان راه حلّ دیگری پیدا کرد؟ آیا می توان راهی پیدا کرد که هم تسلیم نشوید و هم وارد جنگ نشوید؟ شاید بتوان چنین راه حلی پیدا کرد ولی پیدا کردن آن آسان نیست. باید خوب فکر کرد.

خلیفه سلیمان بن عبدالملک با چنین مشکلی روبه رو شده بود. امپراطور روم از او خواسته بود که در حاشیه ی کاغذهایی که از مصر می خرید مثل گذشته شعارهای مسیحیت چاپ شود ولی این کاغذها در کشورهای اسلامی رایج بودند و لازم بود که نوشته های اسلامی در حاشیه ی آنها دیده شود. خلیفه این خواسته ی امپراطور را قبول نکرد ولی امپراطور او را تهدید کرد. سکه هایی که میان مسلمانان رایج بود از روم وارد می شد. امپراطور تهدید کرده بود که روی سکه ها دشنام به پیامبر گرامی اسلام را چاپ خواهد کرد. خلیفه در یک دوراهی قرار گرفته بود. آیا باید تسلیم می شد یا وارد جنگ می شد؟ او راه حلّ سومی نمی دانست ولی راه حلّ سومی وجود داشت. خلیفه می توانست از امام محمد باقر (ع) کمک بگیرد اما او نمی خواست از امام کمک بگیرد. او امام را دشمن خودش و خاندانش می دانست. مطمئن بود که امام به او کمکی نخواهد کرد ولی مشاورانش به او اطمینان دادند که مصلحت اسلام در نظر امام از هر چیز دیگری مهم تر است.
این چنین بود که امام به دربار دعوت شد و خلیفه راه حلّ سوم را از زبان ایشان شنید.
 

افق اشراقی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
قاصــــــدک شاعر